▄▄▄▄ħUЯÐ☼KħT▄▄▄▄
سلام به وبلاگ آزی خوش اومدین.گاهی میخندم گاهی غم دارم.اما دلم میخواد کنار شما شاد باشم :)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 35
بازدید دیروز : 140
بازدید هفته : 176
بازدید ماه : 175
بازدید کل : 180953
تعداد مطالب : 182
تعداد نظرات : 135
تعداد آنلاین : 1

كافه موزيكال:مرجع موسيقي بيكلام

CAFE MUSICAL

WEBIHA

6:51 PM , 6 / 4 , azi

نوبت

روز و شب نشسته و می لمبونه ! چیزی برای ما باقی نمی ذاره ، اگه حرفی هم بهش بزنی دنیا رو بهم میریزه ، این طوری ادامه بده ما از گشنگی می میریم .

لاشخور جوان بعد از گفتن این جمله ها به چشم های لاشخور پیر زل زد . او حرف های لاشخور جوان را زیاد جدی نگرفت و در حالی که او از روی شاخه می پرید ، گفت :

بده بخوره ، چاق وچله شه ! ما شیرهای زیادی را خورده ایم او را خواهیم خورد !!!


نا ممکن

من نمی توانم باور کنم ، فکر می کنم همه اش خواب میبینم ، آخر چطور ممکن است؟ مگر می شود از دیوارها عبور کرد ، یا از آب گذشت و خیس نشد؟ ما تمام این کار ها را کردیم ، حتی از کوه پرت شدیم و خراشی برنداشتیم .....

احمق ما مرده ایم !!!

این نوشته از داخل یک کلاه پشمی بر سر مجسمه ای برنزی پیدا شد

مرد زندگی من !!

مواظب خودت باش ، زمستان سختی در پیش است . اگر طاقت نیاوردی خودت را به دیوانگی بزن تا تو را هم به تیمارستان بیاورن ، مطمئنم اینجا به تو خوش می گذرد ...

دوست تو دختر چشم آبی .

سفر

مرد ، ترجیح می داد رود باشد تا سنگ ، یک روز طاقت از دست داد و فریاد زد :

من از اینجا می روم !!!

کسی نگفت نرو ! راه افتاد و به موازات رود حرکت کرد .

می خواست به دریا برسد ؛ به آبی بیکران ، اما وقتی به دشت رسید هراسی وجودش را فراگرفت ،‌رود در زمین فرو می رفت ....

آخرین ترور

پس از آنکه آخرین ترورش را انجام داد ، تصمیم گرفت بقیه عمرش را با شرافت زندگی کند ! اما وقتی خواست ماسکش را در آورد با مشکل مواجه شد ، ماسک برای همیشه به صورتش چسبیده بود ...


آن ها نباید عاشق شوند

مرد به همکارش گفت :
من تو را دوست دارم !!

دخترک پرسید :
از چی حرف می زنی ؟

مرد جواب داد :
از عشق !!

در درون دخترک قطعه ای با صدای خفیف آژیر کشید ، احساس خطر کرد و بی درنگ گفت:
این برنامه برای من تعریف نشده !!!!

سپس روی اش را برگرداند و رفت .

مرد که به اشتباه خود پی برده بود ،‌ سعی کرد موضوع را با هیچکس در میان نگذارد . بی چاره نمی دانست صدایش در اتاق کنترل ضبط شده است . چند روز بعد او را به کارخانه سازنده اش برگرداندند و آنتی ویروسی قوی در قلبش نصب کردند....


هیچ

آنها در یک روز برفی از هم جدا شدند ،

یکی به سمت شمال رفت
دیگری به سمت جنوب

برف ردپای آنها را پوشاند ، طوری که انگار هرگز نبوده اند !!!!



نظرات شما عزیزان:

رُخســـــار
ساعت20:27---7 تير 1391
واااااااااي عزيزَم اين چَندتا مَطلب عالي بودند..مرسيييي
بابت نظرت براي آپم هَم ممنون


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






كافه موزيكال:مرجع موسيقي بيكلام

CAFE MUSICAL

WEBIHA